۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

چون به غم خو کرده دل شادی نمی خواهیم ما
دل چودر بند است آزادی نمی خواهیم ما

گشته ام از بخت بد در وادی هجران اسیر
غیر جانبازی در این وادی نمی خواهیم ما

ما که خوداز تیشه غم این چنین ویرانه ایم
تا جهان برپاست آبادی نمی خواهیم ما

هر که می بینی امید فیض دارد از کسی
جز فیوضات خدادادی نمی خواهیم ما

ز آنکلام شکرین داریم شیرین بسکه کام
قندو حلوائی ز قنادی نمی خواهیم ما

بیستون سینه را با تیشه ناخن کنیم
وصف صنعتهای فرهادی نمی خواهیم ما

نام جانان را بخوان تا جان و سر پیشت نهیم
خنجر و شمشیر فولادی نمی خواهیم ما

گر قوافی چون بلند اقبال شد آشفته حال
شعرم ازمستی است استادی نمی خواهیم ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.