۱۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴

با سر زلف تودارم کارها
با دلم از بس کندازارها

من سر زلف تو گیرم تا شود
بر دلم آسان همه دشوارها

بوئی از زلف تو باد آورد و ریخت
خاک حسرت بر سر عطارها

چشم و بینی تو و ابروی تو
فاش بر من کرده اند اسرارها

آنچه من بینم به زیر زلف تو
چشم کس کی دیده در گلزارها

سر بزن از زلف رهزن دلبرا
وز دلم بردار درد وبارها

نیست جز حرف بلند اقبال تو
صحبتی در کوچه وبازارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.