۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴

آتشی کز توگلستان من است
چاه و زندان تو بستان من است

زخم کز تیغ توباشد مرهم است
درد کزعشق تودر مان من است

هر چه آید ز تو ای دوست نکوست
اجل گرگ تو چوپان من است

من ندارم خبر از مذهب ودین
عشق رخسار تو ایمان من است

از غمت بس که فشانم اختر
آسمان درغم دامان من است

سزد ار طعنه زنم بر مه ومهر
بس که مهرت به دل وجان من است

هر که داراست بلند اقبال است
ز این گهرها که به عمان من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.