۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸

بها را چکنم من که چون خزان به من است
خزان به برگ رزان چون کندچنان به من است

به جز وفا چه بدی دیده است از من زار
که اوبه گفته بدگوی بدگمان به من است

چه حاجت است به حور وجنان مرا ای شیخ
که یار حور من وکوی او جنان به من است

بهای بوسی اگر صد هزار جان گیری
بگو هنوز که مغبونم وزیان به من است

خطا چه سر زده از من که آن پری پیکر
ز من بری شده اینگونه سر گران به من است

به حیرتم که چه کوکب به طالع است مرا
که هر چه جور وجفا دارد آسمان به من است

روا بودکه بخوانی مرا بلند اقبال
دمی که آن مه بی مهر مهربان به من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.