۱۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

از سیه چشم توروزم سیه است
آفت جان ودل از یک نگه است

گردچشمت ز پی غارت دل
مژه صف بسته چو شاه و سپه است

نه چو بالای توسرو است به باغ
نه چو رخسار تو تابنده مه است

در بر سرو نه کس دیده قبا
بر سر ماه نه گاهی کله است

بر سر سرونه ماهی است تمام
بر رخ ماه نه زلف سیه است

کی دهی ره به گدای چومنی
که گدای در توپادشه است

این گنه به ز ثواب است مرا
گر نگه بر رخ خوبان گنه است

گفتم ای دل به ره عشق مرو
زآنکه در هر قدمی چه به ره است

گفت دیدم به زنخدانش چهی
که همی میل دلم سوی چه است

گر چه از عشق بلند اقبالم
لیکن از چشم تو روزم سیه است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.