هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و دوری از معشوق می‌گوید. او از ناامیدی، بی‌خبری از دلدار، و دشواری‌های عشق شکایت دارد و بیان می‌کند که در راه عشق، همه چیز حتی جان و دین را فدا کرده است. همچنین، او اشاره می‌کند که در نظر دیگران مجنون عشق است، اما خود معتقد است در عهد معشوق، هیچ عاقلی وجود ندارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فداکاری در عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۸۶

روزگاری است که هیچم خبری از دل نیست
به کسی کار دل اینگونه چو من مشکل نیست

باشد از حال من آنغرقه به دریا آگه
که امیدی دگر اندر دلش از ساحل نیست

گفتم ای دوست کیم وصل میسر گردد
گفت آن لحظه که جانهم به میان حائل نیست

گفتم از عشق تو دادم سر وجان و دل ودین
گفت آسوده نشین رنج تو بی حاصل نیست

به فدای سر دلبر دل ودین لایق نه
به نثار ره جانان سرو جان قابل نیست

خلق گویند که درعشق تو من مجنونم
خود بر آنم که به عهد تو کسی عاقل نیست

گر چه در مجمع عشاق بلند اقبالم
لیک چون من کسی از عشق پریشان دل نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.