هوش مصنوعی: این متن شعری است که بر بی‌اعتباری دنیا و ناپایداری عمر تأکید دارد. شاعر از دوستی با زاهدان شهر دوری می‌کند و به جای آن، به لذت‌های زودگذر مانند شراب و موسیقی روی می‌آورد. او از عشق و وصال معشوق نیز سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که این وصال به سادگی ممکن نیست. در نهایت، شاعر مخاطب را دلداری می‌دهد که غمگین نباشد زیرا چیزی از عمر باقی نمانده است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به موضوعاتی مانند شراب و عشق ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر مناسب نباشد.

شمارهٔ ۹۰

غمین مباش که چیزی ز عمر باقی نیست
روا بود خوری ار غم که جام وساقی نیست

مرا به زاهد این شهر دوستی نبود
که درزمانه چواوکس به بدسیاقی نیست

خلاف ساقی ومطرب که درهمه عالم
یکی چواین دوبه خوبی وخوش مذاقی نیست

تمام نائی از آن دلبر حجازی گفت
حکایتی به لبش زآن بت عراقی نیست

دمی نمی شود از پیش چشم دل غایب
وصال عاشق ومعشوق بالتلافی نیست

ز جوروکینه اهل جهان بلنداقبال
غمین مباش که چیزی ز عمر باقی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.