۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹

رشک می آیدم ز پیرهنت
که زندبوسه هر زمان به تنت

مده از پیرهن به تن آزار
نکنم چاک دل چو پیرهنت

می درد پیرهن ز غنچه صبا
دیده بی پرده تاگل بدنت

مرغ دل را کنی ز دانه خال
بسته دام زلف پر شکنت

بر لب چشمه بقا خضر است
یا که خال است گوشه دهنت

جان به رنج از ترنج غبغب تو
دل پر آسیب سیب بر ذقنت

می کندصید صد هزاران شیر
به یکی جلوه آهوی ختنت

ز آب وگل نیستی سرشت تو چیست
ای فدا صد هزار همچو منت

نبود هرگز ای بلنداقبال
قندرا طعم شکر سخنت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.