۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

تورابه است ز به غبغب وز سیب زنخ
به دستم آید اگر این دو یکزمان بخ بخ

ز کشته ها همی از بس که پشته ها سازی
به هرکجا که گذر می کنی شودمسلخ

رفو بچاک دل ما نمی شود جز این
که گیری از مژه سوزن ز تار گیسو نخ

به پیش چهر تو آتش بدان همه گرمی
روا بود شود افسرده تر اگر از یخ

نثار بزم حضورت اگر کنم سرو جان
همان حدیث سلیمان شده است و ران ملخ

مرا به جان تو نزدیک تر ز جان ودلی
کننددورم اگر از برت دو صدفرسخ

چه فخرها که به خاقان کند بلنداقبال
چو زنگیش دهی ار جا به گوشه مطبخ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.