هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از بیخوابی و حیرت ناشی از عشق و هجران میگوید. او از غم و گریه، مستی و عشق بیپاسخ سخن میگوید و اشاره میکند که هیچکس درد و رنج او را درک نمیکند. همچنین، شاعر از لذتهای ناب عشق و بندگی معشوق صحبت میکند و در نهایت به بلندمرتبگی عشق و ناتوانی عقل در درک آن اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و هجران نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۱۲۹
شب از خیال روی توخوابم نمی برد
در حیرتم ز گریه که آبم نمی برد
دارم دلی کباب ولی چشمش از غرور
مست است ودست سوی کبابم نمی برد
گفتی شبی به خواب توآیم خبر شدی
گویا که شب ز هجر تو خوابم نمی برد
شب ها به کوی اوبه گدایی روم چنانک
کس بوئی از ذهاب وایابم نمی برد
حسن توجمع من شد وعشق تو خرج من
کس ره به جمع وخرج حسابم نمی برد
گفتم به لب چوشکر نابی بگفت لیک
لذت کسی ز شکر نابم نمی برد
در بندگی خیانتی ار کرده ام چرا
دلبر ز زلف زیر طنابم نمی برد
عاشق به یار وشاکیم از جور او ولی
هیچ اسمی از گناه وثوابم نمی برد
هر کس ز عشق دوست شداقبال او بلند
گوید که عقل ره به جنابم نمی برد
در حیرتم ز گریه که آبم نمی برد
دارم دلی کباب ولی چشمش از غرور
مست است ودست سوی کبابم نمی برد
گفتی شبی به خواب توآیم خبر شدی
گویا که شب ز هجر تو خوابم نمی برد
شب ها به کوی اوبه گدایی روم چنانک
کس بوئی از ذهاب وایابم نمی برد
حسن توجمع من شد وعشق تو خرج من
کس ره به جمع وخرج حسابم نمی برد
گفتم به لب چوشکر نابی بگفت لیک
لذت کسی ز شکر نابم نمی برد
در بندگی خیانتی ار کرده ام چرا
دلبر ز زلف زیر طنابم نمی برد
عاشق به یار وشاکیم از جور او ولی
هیچ اسمی از گناه وثوابم نمی برد
هر کس ز عشق دوست شداقبال او بلند
گوید که عقل ره به جنابم نمی برد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.