۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱

از غم تو بهدل ما گذرد
آنچه از سنگ به مینا گذرد

گذرد مژه ات از پرده دل
همچو سوزن که ز دیبا گذرد

شربتی هر که چشد از لب تو
از سر نعمت دنیا گذرد

به لبت سر زده خط آری مور
نیست ممکن که زحلوا گذرد

کافرم با تو گر امروز مرا
در دل اندیشه فردا گذرد

سجده آرد به برش بت چوشمن
بت منگر به کلیسا گذرد

ساقیا باده بده کز غم یار
نیی آگه که چه بر ما گذرد

گذرم من اگر از دل دل من
حاش لله که ز صهبا گذرد

همچو من هر که بلنداقبال است
هم ز دل هم زتمنا گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.