۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲

دانی ای مه که زهجرت چه به من می گذرد
گذرد آنچه ز دی مه به چمن می گذرد

آنچه بر زیبق و زر می گذرد از آتش
به دلم از غم توسیم بدن می گذرد

به یمن گر گذر آری ز عقیق لب تو
خون حسرت به دل کان یمن می گذرد

گذر آرد به سر زلف تو چون باد صبا
می ندانی که چه بر مشک ختن می گذرد

باغبان قد توگر بیند وبویت شنود
در پیت افتد واز سرو و سمن میگذرد

به کلیسای نصارا اگر آری گذری
از بت وبتکده بالله شمن می گذرد

چشد از شربت لعل تو اگر طفل رضیع
لب به پستان نگذارد ز لبن می گذرد

به زیارت گذری گر به سر اهل قبور
از پیت مرده همی پاره کفن می گذرد

شکر وشهد ویا شعر بلند اقبال است
وصف لعل توچواو را به دهن می گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.