۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۰

رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد
چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد

عزم کرده است همانا که کندتعمیرم
ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد

نه من از گردش ایام پریشان شده ام
که پریشانی زلف تو پریشانم کرد

یوسف از دست تومیکرد شکایت که مرا
گاه در چاه و گهی خسته زندانم کرد

هستم ازعشق تو سرباز ولی همت عشق
یاور حال دل من شد وسلطانم کرد

بهجهان نام ونشان هیچ نبود از من زار
التفات تو چنین میر جهانبانم کرد

گفتی ازچیست چنین شهره بلنداقبال است
عشق روی تو چنین شهره دورانم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.