هوش مصنوعی:
این شعر از عشق نافرجام و درد فراق سخن میگوید. شاعر از آشفتگی و بیقراری خود در فراق معشوق مینالد و بیان میکند که عشق چگونه او را از خود بیخبر کرده و به رسوایی کشانده است. همچنین، او از قضا و قدر و از دست دادن تدبیر زندگی خود شکایت دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانهی عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند قضا و قدر و درد عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۳۹
آشفتگی زلف تو آشفته ترم کرد
لعل لب میگون تو خونین جگرم کرد
از روز ازل دهر به شور و شرم انداخت
تا از عدم آورد وز جنس بشرم کرد
من از همه اوضاع جهان آگهیم بود
عشق تو بدین گونه ز خود بی خبرم کرد
من مشرق ومغرب همه در زیر پرم بود
بی مهری تو بسمل پرکنده پرم کرد
از درد دلم هیچ کس آگاه نمی بود
رسوا به بر خلق جهان چشم ترم کرد
سر رشته تدبیر به در رفت ز دستم
تا دهر گرفتار قضا و قدرم کرد
اقبال بلندی که خداوند به منداد
عاشق به تو درعشق تو صاحب نظرم کرد
لعل لب میگون تو خونین جگرم کرد
از روز ازل دهر به شور و شرم انداخت
تا از عدم آورد وز جنس بشرم کرد
من از همه اوضاع جهان آگهیم بود
عشق تو بدین گونه ز خود بی خبرم کرد
من مشرق ومغرب همه در زیر پرم بود
بی مهری تو بسمل پرکنده پرم کرد
از درد دلم هیچ کس آگاه نمی بود
رسوا به بر خلق جهان چشم ترم کرد
سر رشته تدبیر به در رفت ز دستم
تا دهر گرفتار قضا و قدرم کرد
اقبال بلندی که خداوند به منداد
عاشق به تو درعشق تو صاحب نظرم کرد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.