۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۶

دل را اسیر زلف گروه گیر می کند
دیوانه را علاج به زنجیر می کند

باید ز چشم و ابروی دلبر حذر نمود
ترک است ومست دست به شمشیر می کند

چشمش چه چنگ ها که زداز مژه بر دلم
آهوی دوست عربده با شیر می کند

از خط شد اینه رخ اوتیره گون ببین
کآه دل شکسته چه تأثیر می کند

ای دل خراب شوکه شنیدم نگار من
هر جا خراب آمده تعمیر می کند

این دردها که در دل ما باشد آن طبیب
دانم کند علاج ولی دیر می کند

چندان ز عمر من نگذشته است در شباب
درد فراق یار مرا پیر می کند

انگشت من شکسته تر از آن قلم شود
کز شرح هجر روی تو تحریر می کند

کافر بود به کیش من آن را که عشق نیست
زاهدمرا ز عشق تو تکفیر می کند

اقبال هر که را که بلنداست همچون من
یارش به تیر مژگان نخجیر می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.