۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

ای دو زلفت پر خم وچین چون کمند
درکمندت صد هزاران دل به بند

دل شد آرام از لب وچشمت بلی
رام گردد طفل از بادام وقند

از گزند چشم بد پروا مدار
چون رخت آتش بود خالت سپند

چهره و زلف تو برکافور و مشک
این تمسخر می کند آن ریشخند

چون تنت هرگز به نرمی کس ندید
پرنیانی یا حریری یا پرند

نیست دزدی همچو زلفت معتبر
نیست مستی همچوچشمت هوشمند

کان به گنج عارضت شد پاسبان
واین کشد هر لحظه صیدی درکمند

نالم از هجر تو چون نی تا به کی
جوشم از عشق توچون می تا به چند

با بلنداقبال جور و کین مکن
کز خداوند است اقبالش بلند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.