۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۴

دوش از برما یار نهان گشت وبری بود
دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود

دیدیم به صید دل ما هست چو شهباز
شوخی که به هنگام روش کبک دری بود

می شدکه شبیهش به رخ یار نمائیم
بر روی مه ار زلف چومشک تتری بود

ز اعجاز زد ار پیش لب دلبر ما دم
عیسی مکنش عیب که از بی پدری بود

یار است برما وهمی ما به سراغش
چون فاخته کوکو گو از بی بصری بود

هر بی سروپائی چومن از عشق زنددم
کی عشق رخ یار بدین مختصری بود

ز آه دل ما نرم نگردید دل دوست
کی آتش سوزنده بدین بی اثری بود

هر کس که بلند اقبال او را شده چون من
از وصل رخ دوست ز آه سحری بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.