۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۴

ریزم از بس خون زچشم اندرکنار
لاله زاری سازم اندر هر کنار

شدکنارم چشمه ساری زاشک چشم
تا زمن بگرفت آن دلبر کنار

از پی وصل نگاری سیمتن
رخ چو زردارم پر ازگوهر کنار

من دگر آسوده دل خواهم نشست
با دلم آید نگارم گر کنار

شانه کش بر زلف مشکین تا همی
پرکنم از مشک واز عنبر کنار

زاهدا با ما نشین پیمانه کش
خرقه وسجاده را نه برکنار

دولت عشقم بلنداقبال کرد
ریخت از اشکم بسکه لؤلؤ درکنار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.