۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۴

خواست از دولب او یک بوس
زیر لب خنده زد و گفت افسوس

ای بسا جان که رودبر کف دست
می کنی جانی اگر قیمت بوس

ای سیه زلف توچون پر غراب
وی لب سرخ توچون چشم خروس

هست پیدا ونهان عشق رخت
دل دلم شعله صفت در فانوس

زلف بر روی توهندوئی است
کایستاده است به پیش شه روس

تا سر زلف چوزنار تو دید
گشت نالان دل من چون ناقوس

آخر از هجر بلنداقبالت
مردوگردید ز وصلت مأیوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.