هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و درد هجران میگوید و توصیف میکند که چگونه دلش را به عشق معشوق سپرده است. او از اشکهای بیپایان، رنجهای عشق و تلاش برای جلب توجه معشوق سخن میگوید. همچنین، از ترس از دست دادن و ناامیدی در عشق نیز یاد میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم بهکاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.
شمارهٔ ۲۵۲
چون دلم شد عاشقت دانی که من چون کردمش
کردمش خون و ز راه دیده بیرون کردمش
چون تو را دیدم که داری طره زنجیرسان
داشتم من هم دلی شوریده مجنون کردمش
گفتم چشمم سیل اشکم شهر را سازد خراب
گفتمش گو شوخراب از گریه مأذون کردمش
چهره زردی داشتم ز اندوه هجر ودرد وعشق
چون رخ دبر زخون دیده گلگون کردمش
ریختم از بس در وگوهر ز چشم اشکبار
در بر هر بینوائی همچو قارون کردمش
گفتم ای دل کن حذر از زلف همچون مار یار
گفت اگر او هست ماری من هم افسون کردمش
گفتمش جان نرخ بوسی از بلند اقبال گیر
گفت می ترسم بگوید خوب مغبون کردمش
کردمش خون و ز راه دیده بیرون کردمش
چون تو را دیدم که داری طره زنجیرسان
داشتم من هم دلی شوریده مجنون کردمش
گفتم چشمم سیل اشکم شهر را سازد خراب
گفتمش گو شوخراب از گریه مأذون کردمش
چهره زردی داشتم ز اندوه هجر ودرد وعشق
چون رخ دبر زخون دیده گلگون کردمش
ریختم از بس در وگوهر ز چشم اشکبار
در بر هر بینوائی همچو قارون کردمش
گفتم ای دل کن حذر از زلف همچون مار یار
گفت اگر او هست ماری من هم افسون کردمش
گفتمش جان نرخ بوسی از بلند اقبال گیر
گفت می ترسم بگوید خوب مغبون کردمش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.