هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از عشق معشوق، رسوای جهان شده و از دین و کفر بی‌خبر است. او از بی‌قراری و آتش درون خود می‌گوید و این که از همه چیز فارغ شده است. اشک‌هایش مانند ستارگان بر دامنش نشسته و از درد فراق، به آسمان تبدیل شده است. شاعر همچنین از امید به وصال و ناامیدی از آن می‌نالد و خود را در غم معشوق، قوی و صبور توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌خبری از دین و کفر ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب داشته باشد.

شمارهٔ ۲۹۲

از غم عشق تو رسوای جهان گردیده ام
بی دل و آشفته وآتش به جان گردیده ام

نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر
فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام

نه خبر دارم ز دین ونه به دل پروای کفر
فارغ از عشقت هم از این هم از آن گردیده ام

دامنم از بسکه پر اختر شده است از اشک چشم
می سزد دعوی نمایم آسمان گردیده ام

در برم دل خون نشد یکبارگی از عشق تو
ز این تکاهل از دل خود بدگمان گردیده ام

چون شود روی گلستان چون رسد فصل خزان
من هم از درد فراقت آن چنان گردیده ام

صبح کردم شام هجرت را به امید وصال
درغمت روئین تن وصاحبقران گردیده ام

چون بلند اقبال اندر نظم ونثر از عشق تو
شور شهر وفتنه آخر زمان گردیده ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.