هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان عشق و دلدادگی خود به معشوق می‌پردازد. او از مستی ناشی از نگاه معشوق، عشق بی‌پایان خود، وابستگی به زلف و چهره‌ی او، و وفاداری خود سخن می‌گوید. همچنین، از درد فراق و اشتیاق به دیدار معشوق گلایه می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و فراق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۹۷

همه از باده من از گردش چشمت مستم
حاجتم نیست به می جام بگیر از دستم

دل ز مهر چوتوماهی نتوان کردرها
در خم زلف توماهی صف اندر شستم

تا که هستم به جهان عشق تودارم در دل
نیستم پیش وجود تو چه گفتم هستم

گوئی انر پی خوبان جهان چندروی
به خدا در شکن طره تو پا بستم

دل ما را چو سرزلف به عارض مشکن
نه تو گفتی که من آن عهد وفا نشکستم

گفتی از رویادب دررهم از جا برخیز
خبرت نیست که من از سر جان برجستم

گر چه ازدولت عشق توبلنداقبالم
پیش پایت بنگر بین که چو خاک پستم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.