هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوق (جانان) سخن می‌گوید و بیان می‌کند که همه‌چیز خود را از او دارد. او از زیبایی‌های طبیعت مانند سرو و بستان و نور ماه و خورشید بی‌نیاز است، زیرا معشوق برایش کافی است. همچنین، از جدایی و اشک‌هایش می‌گوید و ترس از دست دادن معشوق را بیان می‌کند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عرفانی و عاشقانه این شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژگان و استعاره‌های به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارند.

شمارهٔ ۳۱۶

تعالی الله زجانانی که دارم
ز جانان است این جانی که دارم

به سیر سرو بستانم چه حاجت
از این سرو خرامانی که دارم

به نور ماه وخورشیدم چه خواهش
از این شمع شبستانی که دارم

از آن ترسم که شهری را برد سیل
از این چشمان گریانی که دارم

عجب نی گر بسوزد خشک وتر را
زهجرت آه سوزانی که دارم

به من گفتی که چون بخت تو‌آمد
من این برگشته مژگانی که دارم

بلند اقبال هم گوید ز زلفت
بود حال پریشانی که دارم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.