۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۶

تعالی الله زجانانی که دارم
ز جانان است این جانی که دارم

به سیر سرو بستانم چه حاجت
از این سرو خرامانی که دارم

به نور ماه وخورشیدم چه خواهش
از این شمع شبستانی که دارم

از آن ترسم که شهری را برد سیل
از این چشمان گریانی که دارم

عجب نی گر بسوزد خشک وتر را
زهجرت آه سوزانی که دارم

به من گفتی که چون بخت تو‌آمد
من این برگشته مژگانی که دارم

بلند اقبال هم گوید ز زلفت
بود حال پریشانی که دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.