۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۷

همچو چشم آن صنم بی باده مستی می کنم
چون دهانش نیستم دعوی هستی می کنم

نیستم آگه که کافر یا مسلمانم ولی
این قدر دانم که من دلبرپرستی می کنم

خواست ترک چشم مست اوبرد دل از کفم
زلفش از من بردوگفتا پیشدستی می کنم

گر شوم ماهی روم درقعر دریاها فرو
گویدم زلفش کجا جستی که شستی می کنم

گر چه از عشق رخش هستم بلند اقبال لیک
در رهش افتاده ام چون خاک پستی می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.