هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و عشق ناامیدانه خود می‌گوید. او از گریه‌های بی‌پایان، دل شکسته و احساس اسارت در عشق سخن می‌راند. با وجود تلاش برای درمان درد دل با صبر و سکون، همچنان در دام مهر معشوق گرفتار است. او با وجود بلند شدن اقبالش در عشق، از فراق شکسته و ناتوان شده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق ناامیدانه، فراق و اندوه شدید در شعر وجود دارد که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۳۸

ز حال من خبرت نیست کز فراق تو چونم
همی ز بسکه کنم گریه غرق لجه خونم

که تا به زلف چو زنجیر توکنند به قیدم
همیشه با دل پرخون به درس ومشق جنونم

علاج درد دل از غم سکون وصبر شد اما
کنم چه چاره که از دست رفته صبر وسکونم

ز قید مهر توهرگز برون نمی رودم دل
ز قیدعالم امکان اگر کنند برونم

مرا زعشق تواقبال شدبلند ولیکن
بسی ز درد فراقت شکسته بال وزبونم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.