۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۹

گوئیم عاشقیم وز هجرت نمرده ایم
گویا هنوز بهره ز عشقت نبرده ایم

امروز در زمانه منجم چوما مجو
شب تا سحر ز بس همی اختر شمرده ایم

شرحی ز شوق وصل تونتوان بیان نمود
از دردهجر بسکه غمین وفسرده ایم

عشق تو نقش بست چوما را به لوح دل
از لوح دل علایق هستی سترده ایم

دامان ما چوچهر توگردیده لال گون
از راه دیده خون دل از بس فشرده ایم

مستیم آنچنان که ندانیم پا ز سر
هستیم در خیال تو صهبا نخورده ایم

شد چون بلنداقبال اقبال ما بلند
تا دل به دست عشق تودلبر سپرده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.