هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از درد هجران و عشق شدید به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که با وجود رنجهای فراوان، هنوز بهرهای از عشق معشوق نبرده و در آرزوی وصال اوست. شاعر از شدت عشق و تأثیر آن بر دل و جان خود میگوید و حالتی از مستی و بیخودی را توصیف میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی عرفانی و عاشقانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد.
شمارهٔ ۳۴۹
گوئیم عاشقیم وز هجرت نمرده ایم
گویا هنوز بهره ز عشقت نبرده ایم
امروز در زمانه منجم چوما مجو
شب تا سحر ز بس همی اختر شمرده ایم
شرحی ز شوق وصل تونتوان بیان نمود
از دردهجر بسکه غمین وفسرده ایم
عشق تو نقش بست چوما را به لوح دل
از لوح دل علایق هستی سترده ایم
دامان ما چوچهر توگردیده لال گون
از راه دیده خون دل از بس فشرده ایم
مستیم آنچنان که ندانیم پا ز سر
هستیم در خیال تو صهبا نخورده ایم
شد چون بلنداقبال اقبال ما بلند
تا دل به دست عشق تودلبر سپرده ایم
گویا هنوز بهره ز عشقت نبرده ایم
امروز در زمانه منجم چوما مجو
شب تا سحر ز بس همی اختر شمرده ایم
شرحی ز شوق وصل تونتوان بیان نمود
از دردهجر بسکه غمین وفسرده ایم
عشق تو نقش بست چوما را به لوح دل
از لوح دل علایق هستی سترده ایم
دامان ما چوچهر توگردیده لال گون
از راه دیده خون دل از بس فشرده ایم
مستیم آنچنان که ندانیم پا ز سر
هستیم در خیال تو صهبا نخورده ایم
شد چون بلنداقبال اقبال ما بلند
تا دل به دست عشق تودلبر سپرده ایم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.