هوش مصنوعی: شاعر در این متن از حالتی آشفته و سردرگم سخن می‌گوید که نه از عناصر طبیعی است و نه کاملاً انسانی. او خود را محصول خیال و عشق می‌داند، با وجود آگاهی از اسرار عالم، همچون خاکستری بی‌ارزش است. با وجود رنج‌هایش، خود را سرشار از عشق و زیبایی می‌داند و در نهایت به ناتوانی در رسیدن به کمال و نیکی اعتراف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتزاعی آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۳۵۴

ما ز گیسوی پریشانی تو آشفته تریم
زخیال لب چون لعل تو خونین جگریم

نه ز خاکیم ونه از آب ونه از آتش وباد
آدمی شکل ولیکن نه ز جنس بشریم

آگه از عالم اسرار وخبر ازهمه کار
لیک افتاده چومستان وز خودبی خبریم

گنج قارون بر ما هست تلی خاکستر
که ز اشک ورخ خودمعدن زروگهریم

تلخ کامیم به کام همه هستیم چو زهر
پای تا سر همه شوریم ولی نیشکریم

دل ما دیده بسی دلبر وآمد برتو
لوحش الله که چه صافی دل وصاحب نظریم

همه گفتیم ولی ذکر بلند اقبال است
ما چه نیکی طلبیم از توکه از بد بتریم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.