۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۹

ساقی ار باده دهی ساغر ما را خم کن
از دل ما غم واندوه جهان راگم کن

شاه آگاه ز می خوردن ما می باشد
هیچ اندیشه نه از شحنه نه از مردم کن

دیدی آخر که به جان تو چه کرد آن سر زلف
بارها گفتمت ای دل حذر از کژدم کن

هر بلائی رسد از دوست رسیده است دلا
نه شکایت دگر از چرخ ونه از انجم کن

پشت گرمی طلب از عشق اگر اهل دلی
نه بکش منت از آتش نه طلب هیزم کن

چند گندم بنمائی ودهی جو به کسان
جو نمائی کن وآنگاه کرم گندم کن

گر که درویش طبیعت چو بلنداقبالی
خرقه پوشی ز نمد نه ز خز وقاقم کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.