هوش مصنوعی: متن بالا یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و پرستش معشوق، رهایی از تعلقات دنیوی و رسیدن به حقیقت وجودی سخن می‌گوید. او از مفاهیمی مانند بت‌پرستی و بت‌شکنی به عنوان نمادهایی برای توصیف عشق الهی و انسانی استفاده می‌کند. شاعر مخاطب را به رها کردن عقل و دیوانه‌وار عاشق شدن دعوت می‌کند و از مفاهیمی مانند ویرانه، گنج، باده و زلف برای بیان احساسات خود بهره می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و نمادهای به کار رفته (مانند باده و می‌نوشی) نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۷۱

خود را به شمع او دلا در سوختن پروانه کن
گفتم برو پروا نکن کردی کنون پروانه کن

تا بت پرست و بت شکن هر دو پرستندت چو من
یک ره تماشاگاه را درکعبه وبتخانه کن

دارم دلی ویرانه من گنجی توهم از سیم تن
ویرانه را گنج است جا پس جا در این ویرانه کن

تا کاروان مشک چین ناید دگر در این زمین
در راه باد صبحدم زلف دو تا را شانه کن

در حلقه زلف بتان تا بلکه زنجیرت کنند
ار عاقلی چندی دلا خود را بیا دیوانه کن

این باده ها ساقی کجا ما را کفایت می دهد
گرباده پیمائی کنی خم بهر ما پیمانه کن

باشد بلنداقبال را وحشی دل رم کرده ای
در دام زلف خویشتن صیدش ز خال دانه کن
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.