۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۲

شد ز آب چشمه چشم جویم روان به دامن
کان سرو قد کند جا شاید به دامن من

از خلق می شنیدم ز آهن پری گریزد
دیدم بتی پری رو کو راست دل ز آهن

ز ابروکشیده شمشیر چون چشم او به رویش
ز آنرو ز زلف پرچین برتن نموده جوشن

گفتی ز من چه خواهی یک بوسه از دولعلت
کور از خدا نخواهد غیر از دوچشم روشن

زلفت ز بس پریشان گردیده پیش لعلت
از بهر وام گویا کج کرده است گردون

کم کن به میل اغیار آزارم ای دل آزار
بشنونصیحت دوست کم رو به حرف دشمن

گر چه بلنداقبال شد شهره در فصاحت
لیکن به وصف رویت گردیده است الکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.