هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد فراق و عشق شدید شاعر به معشوق است. او از سوزش دل، اشکهای بیپایان و حیرت در هویت خود سخن میگوید. شاعر از معشوق میخواهد که نقاب از چهره بردارد تا او را ببیند و در نهایت، عشق را مأمن خود در دریای رنج و محنت میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است.
شمارهٔ ۳۷۴
فراق یار چه دانی چه می کندبا من
به جان من زند آتش بر آتشم دامن
چنان شود که نماند دگر نم اندر یم
ز سوز دل کشم آهی اگر به دریا من
چنان وود مرا پر نموده عشق از دوست
که خودبه حیرتم از اینکه من توام یا من
تو دستگیری افتادگان چه فرمائی
چه باک از غم عشقت گر افتم ازپا من
گناه بخش وخطا پوش نیست الا تو
چه غم ندارد اگر کس گناه الا من
تو راندیده شدم عاشق تو ازدل وجان
بیا ودور کن از رخ نقاب را تامن
شوم ز حسن رخت مات چون شه شطرنج
ز عشق در شط رنج ومحن کنم مأمن
نصیحتت کنم ای دل شوی بلنداقبال
به عشق دوست اگر همرهی کنی با من
به جان من زند آتش بر آتشم دامن
چنان شود که نماند دگر نم اندر یم
ز سوز دل کشم آهی اگر به دریا من
چنان وود مرا پر نموده عشق از دوست
که خودبه حیرتم از اینکه من توام یا من
تو دستگیری افتادگان چه فرمائی
چه باک از غم عشقت گر افتم ازپا من
گناه بخش وخطا پوش نیست الا تو
چه غم ندارد اگر کس گناه الا من
تو راندیده شدم عاشق تو ازدل وجان
بیا ودور کن از رخ نقاب را تامن
شوم ز حسن رخت مات چون شه شطرنج
ز عشق در شط رنج ومحن کنم مأمن
نصیحتت کنم ای دل شوی بلنداقبال
به عشق دوست اگر همرهی کنی با من
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.