۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۵

بیدار شد ز خواب بخت به خواب من
طالع چوشد به صبح آن آفتاب من

مستم چوچشم دوست مستی چنین نکوست
زانگور تاک نیست اما شراب من

از چشم پرخمار خوابم ربوده یار
ترسد مگر شبی آید به خواب من

خون شد دلم ز غم نیمیش بیش و کم
خون شد شراب او باقی کباب من

ز آن دلبر چگل گر خونبهای دل
خواهم چه می دهد فردا جواب من

کن هر چه می کنی جور ار چه می کنی
با تو حساب تو است با من حساب من

وصف عذار دوست از بسکه اندر اوست
خوشتر ز گلستان آمد کتاب من

شد هر که در جهان اقبال او بلند
از فیض عشق یار شد انتخاب من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.