۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۰

در دلم عشق آتشی افروخته
کارزوهای دلم را سوخته

گوئی استاد ازل جز جور و کین
یار را درس دگر ناموخته

چشم من آخر تلف کرد از غمش
در دلم خون هر چه بود اندوخته

کم ملامت کن که پیر می فروش
می خرد جان ها می ار بفروخته

گربلند اقبال بر کس ننگرد
چشم دل از ما سوی الله دوخته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.