۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۹

خیز ای بت من باده گلگون کهن ده
گر باده به من می دهی امروز به من ده

امروز بسی تنگدلم از غم ایام
ده باده و بوسی مزه از تنگ دهن ده

از بهر تفرج گذری کن به گلستان
خجلت ز رخ و قد به گل وسروو چمن ده

از بهر تماشا قدمی نه به کلیسا
حسنی به جمال بت و عشقی به شمن ده

در نافه زلفت ز دل خون شده تعلیم
در پرورش مشک به آهوی ختن ده

رنجور فراقیم یک امروز ز وصلت
آسودگیم از غم و اندوه ومحن ده

از هجر دلم را مشکن داری اگر میل
بر دل شکنی بر به سر زلف شکن ده

خواهی اگر اقبال بلندی چون من ای دل
بر هر چه مقدر شده راضی شو و تن ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.