۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۰

توچرا اینهمه بدخو شده ای
تلخ گوگشته ترش روشده ای

همچو شیری به نظر درگه خشم
اگر ازچشم چوآهو شده ای

بی سبب از من دلداده چرا
رنجه از گفتم بدگوشده ای

برده ای دل ز دو صد پیر وجوان
به یکی غمزه چو جادوشده ای

دل طلبکار تو وغافل از این
که تو درجلوه زهر سو شده ای

تا بنفشه خط وسنبل گیسو
تا سهی قد وسمن بو شده ای

همچومن هر که بلنداقبال است
آفت جان و دل او شده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.