هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید و از تغییر رفتار او اظهار ناراحتی می‌کند. او از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود و دیگران می‌گوید و از این که معشوق از او دور شده و به دیگران روی آورده، شکایت دارد. شاعر همچنین از بدگمانی معشوق نسبت به خود و از دست دادن محبت او ابراز تأسف می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به کار رفته نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

شمارهٔ ۴۲۹

چه خورده ای که ز رخ همچوارغوان شده ای
کجا بدی و به بزم که میهمان شده ای

به مو چوسنبلی از رو چو گل ز قدچون سرو
زفرق تا به قدم رشک گلستان شده ای

کنون فزون هوس صحبت است با تومرا
که شعر خوان ولغز سنج و نکته دان شده ای

سراغی از تو و ازمنزلت نداد کسم
که لایری ز نظرها ولامکان شده ای

هنوز بر سر قهری و باز در پی جنگ
مرا گمان که به من یار ومهربان شده ای

مگر نه دامن من بود متکای سرت
چه روی داده ندانم که سرگران شده ای

گناه بخت بد من بود وگرنه چرا
زمن به گفته اغیار بدگمان شده ای

چه غم ندارد اگر جان ودل بلنداقبال
که آفت دل خلق و بلای جان شده ای
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.