۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۳

دل ز آهن تو سیم تن داری
یا به من کینه کهن داری

کینه هائی که داری اندر دل
همه را از برای من داری

نه همی چین به زلف خم درخم
که دراو تبت و ختن داری

خودتوئی گلعذار وغنچه دهان
چه هوای گل و چمن داری

چه به گلشن روی که از قد وبر
خود سهی سرو ونسترن داری

رشک می آیدم که می بینم
به بر خویش پیرهن داری

دلم از چشم مورتنگ تر است
تنگ تر از دلم دهن داری

نبری دل چرا ز دشمن ودوست
که تو ترکان راهزن داری

توئی آن بت که چون بلنداقبال
در کلیسا بسی شمن داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.