۱۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۷

بیاد ابروی تو شد قدم به شکل هلالی
نمی شود دل من گاهی از خیال تو خالی

مگر که دیده منجم قد و رخ تو که داده
خبر زغارت وغوغا به تیر ماه جلالی

چه جوئی از دل زارم چه پرسی از من وکارم
برو درآینه بنگر که تا شود به تو حالی

مرا به بندگی خود قبول کن دو سه روزی
ببین به روزچهارم به شهر حاکم ووالی

حلال نیست می اما به من حرام نباشد
چوهست ازکف وجام تو نوشمش به حلالی

در آب شورگهر پرورش نماید ودلبر
در آب شیرین داده است پرورش به لألی

کس ار بلند شد اقبال او ز منصب و دولت
بلند آمده اقبال من ز حضرتعالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.