۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸ - تضمین با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه الله علیه)

شورش حشر به هر راهگذار می بینم
سیل خوناب جگر تا به کمر می بینم

تلخی زهر هلاهل ز شکرمی بینم
این چه شوری است که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه وشرمی بینم

ساقی دهر به دوران من درد آشام
جام می خون دل و دیده همی ریخت به جام

صبح امید مرا کرده فلک تیره چوشام
هر کسی روزبهی می طلب از ایام
علت آن است که هر روز بتر می بینم

ای فلک جور توتا کی ستمت تا چنداست
هر کجا بی سروپائی است به دولت بالان

هر کجا یوسفی او راست مکان در زندان
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم

الله الله که جهان پر شده از فتنه و شر
عاشقان را بنگر تشنه به خون دلبر

اختران راحسد آید که بینندقمر
دختران را همه جنگ است وجدل با مادر
پسران راهمه بدخواه پدر می بینم

دل ما را غم آفاق مکدر دارد
نیست یک تن که زدل بار غمی بردارد

هیچ رأفت نه مسلمان ونه کافر دارد
هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

به جهان غم مخور از کهنه ونو نیکی کن
گر گذاری سرو جان را به گرو نیکی کن

گندمت می ندهد کشته جو نیکی کن
پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن
که من این پند به از در و گهر می بینم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷ - در وصف حال افراسیاب بیگ فراشباشی مشیر الملک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.