۹۶ بار خوانده شده

بخش ۱۰ - گفتگوی گل با بلبل

گل از بلبل از بس که در خنده شد
ز خود بلبل زار شرمنده شد

به بلبل بگفت ار به من عاشقی
اگر من چو عذار تو چون وامقی

نمردی چرا در فراق از غمم
که تا زنده گردی کنون از دمم

مگر عاشقی کاری آسان بود
بلای دل و آفت جان بود

بسا کس که در عاشقی مرده اند
بسی آرزوها به گل برده اند

توکی همچو عشاق دلخسته ای
به تهمت به خود عشق را بسته ای

اگر عاشقی کو ادب های تو
چه شد یا رب نیم شب های تو

بودعاشق اندر بر دوست لال
شود محو جانان به بزم وصال

تو بس گفتگو پیش من می کنی
تو آشوب ها در چمن می کنی

رو از عاشقی دم مزن پیش من
نمک پاش کم باش بر ریش من

بشو ساکت اندر برمن دمی
که تا گویم از وصف عاشق کمی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹ - احوال پرسی گل از بلبل
گوهر بعدی:بخش ۱۱ - تعریف کردن گل از صفت عشاق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.