هوش مصنوعی: شیخی در بغداد در زمستان بچه گربه‌ای را می‌بیند که از سرما می‌لرزد. او از دل رحم، گربه را برمی‌دارد، به خانه می‌برد، به او غذا و جای گرم می‌دهد. پس از مرگ شیخ، در خوابش دیده می‌شود که به دلیل همین نیکی به گربه، مورد لطف خدا قرار گرفته و نجات یافته است.
رده سنی: 8+ محتوا دارای پیام اخلاقی و معنوی ساده‌ای است که برای کودکان قابل درک است. همچنین، داستان کوتاه و جذاب بوده و هیچ عنصر نامناسبی برای کودکان ندارد.

بخش ۲۳ - حکایت

شنیدم که شیخی به بغداد بود
زمستان به راهی گذر می‌نمود

به کنجی یکی بچه گربه دید
که لرزد ز سرما چو از باد بید

دل شیخ بر حال او سخت سوخت
ز رحمت به بالای او رخت دوخت

بشد خم، گرفت از زمین گربه را
نهان کرد در پوستین گربه را

پس او را چو مهمان سوی خانه برد
غذائی که خود خورد، دادش بخورد

همش سیر فرمود و هم کرد گرم
هم او را مکان داد در جای نرم

شنیدم که چون شیخ رفت از جهان
به خوابش یکی دید بس شادمان

بپرسید از اوضاع و احوال او
بگفتا مرا هست حالی نکو

نشد هیچ طاعت چو از من قبول
ز مأیوسی خویش گشتم ملول

که ناگه بگفتند دل دار شاد
مگر بچه گربه رفتت ز یاد

چو لله کردی به او التفات
خدا داد از این گیر و دارت نجات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۲ - نکته
گوهر بعدی:بخش ۲۴ - مناجات
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.