۸۹ بار خوانده شده

بخش ۴۱ - شکایت از دوستانی ریائی

رفیقی ندیدم که باشد شفیق
ز اکسیر نایاب تر شد رفیق

تو راکیسه وکاسه تا پر بود
سخن های تو خوشتر از در بود

رفیقان همه یار غار تواند
همه بنده خاکسار تواند

چو گرددتهی این ز می آن ز زر
نگیرنددیگر ز حالت خبر

رفیقان خود را شناسی عیار
بدانی که بوند بهر چه کار

اگر خوار گردی وبی اعتبار
همه یارهای تو گردند مار

رفیقی که میگفت روحی فداک
گزد آنچنانک که گردی هلاک

مرا شب رفیقند شمع ولگن
رفیقم به روزند رنج ومحن

از اینخلق دوری خوش است ای عزیز
همی تا توانی از ایشان گریز

خوش آنکس که از مردم روزگار
چو فرار از آتش نماید فرار

رفیقی شفیق ار به دست آیدت
به دست آنچه در دهر هست آیدت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۰ - فی التنبیه
گوهر بعدی:بخش ۴۲ - رقعه وعده گیری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.