۸۸ بار خوانده شده

بخش ۵۷ - فی التنبیه

شبی یاددارم که شمع و لگن
بگفتندبا بی زبانی سخن

من افتاده در پیش ایشان خموش
بداده بگفتارشان گوش هوش

لکنگفت با شمع روشن ضمیر
که ای مجلس آرای میر وفقیر

چرا سوزی اینسان به هر انجمن
بگوشرح احوال خود را به من

چرا اشک ریزی شبان تا سحر
چرا تن گدازی ز پا تا به سر

گناهت چه کافتاده ای درعذاب
به اوشمع سوزان بگفتا جواب

که ای مونس هر شب و روز من
که سوزددلت بر من وسوز من

مرا عاشقی بود پروانه نام
که او را بهمن بود عشقی تمام

شبی پیشم آمد به کاشانه ای
ز خود بی خبر همچو دیوانه ای

همی پرزنان گشت بر دور من
نترسید هیچ ازمن و جور من

چو اوسوخت از آتش من پرش
ز پا تا به سر سوزم از کیفرش

ساقی از آن باده یاقوت گون
یک دوسه مینا زخم آور برون

پس بکن اندر قدح از آن به جام
ده به من از صبح از آن تا به شام

تا غم دیرینه ام از دل رود
کشتی من بر لب ساحل رود

خیز و می آور مکن آهستگی
کن به در از خاطر من خستگی

در پی این کار سر از پا مکن
کوتهی از دادن صهبا مکن

از کرم ار می ز خم آرم شوی
داروی اندوه وخمارم شوی

می بده ای ساقی نیکو سیر
زودتر آر وغمم از دل ببر

باده ده ای ساقی فرخنده خو
بر دل صد چاک من آور رفو

هوش من از سر بر ومستیم ده
مستیم از می ده وهستیم ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۶ - حکایت بر سبیل تمثیل
گوهر بعدی:بخش ۵۸ - باده عارفانه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.