هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از نبود عشق و صفا در دل خود گلایه می‌کند و به بی‌وفایی گل (نماد معشوق) اشاره دارد. او تحمل غم عشق را ندارد و معتقد است که اظهار درد عشق تنها نزد محرم عشق جایز است. شاعر همچنین از ارزش والای وصال یاران می‌گوید و تأکید می‌کند که گل (معشوق) همیشه در دسترس نیست.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و بی‌وفایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹

دیدم چو باغ دل را، بی عارضت صفا نیست
گل گفتمت ولیکن گل چون تو بیوفا نیست

بنشین ببزم اغیار چون گل که در بر خار
زیرا که از تو ای یار، این شیوه خوشنما نیست

من نیستم چو بلبل، کز غم کنم تحمل
زیرا که موسم گل، گلچین یکی دو تا نیست

من آنچه از غم عشق دیدم بعالم عشق
جز نزد محرم عشق، اظهار آن بجا نیست

(صابر) وصال یاران حیف است مغتنم دان
همواره در گلستان، گل زیردست و پا نیست
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.