۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

دیدم چو باغ دل را، بی عارضت صفا نیست
گل گفتمت ولیکن گل چون تو بیوفا نیست

بنشین ببزم اغیار چون گل که در بر خار
زیرا که از تو ای یار، این شیوه خوشنما نیست

من نیستم چو بلبل، کز غم کنم تحمل
زیرا که موسم گل، گلچین یکی دو تا نیست

من آنچه از غم عشق دیدم بعالم عشق
جز نزد محرم عشق، اظهار آن بجا نیست

(صابر) وصال یاران حیف است مغتنم دان
همواره در گلستان، گل زیردست و پا نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.