۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

مفتیان شهر را گر چشم ظاهر روشن است
ما ارادت پیشه گان، را چشم خاطر روشن است

آسمان گر روز و شب روشن بود از مهر و ماه
بزم ما از روی باران معاشر روشن است

همدم شب زنده داران شو، که روشندل شوی
شب دل آئینه از شمع مجاور روشن است

تا دم آخر مده کالای دینت را ز دست
چونکه چشم دزد اغلب بر مسافر روشن است

در فنون شعر و حسن ابتکار و لطف نظم
بعد (صائب) دیدهٔ یاران به (صابر) روشن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.