۱۰۲ بار خوانده شده
در جهان زاغ اگر دعوی شهباز کند
مشت خود را بر مرغان چمن باز کند
ز آنکه شهباز نه تنها هنرش پرواز است
ورنه هر مرغ توانست که پرواز کند
کار هر بوالهوسی نیست دم از عشق زند
ساحر اینجا نتوان دعوی اعجاز کند
خواجه شو، بنده حرص و طمع و آز مباش
ای بسا فتنه که حرص و طمع و آز کند
تا دل از قید تعلق نشد آزاد چو سرو
خویشتن را نتوانست سرافراز کند
(صابر) این آن غزل نغز (غمام) است که گفت
«چون نسیم سحری پرده گل باز کند»
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مشت خود را بر مرغان چمن باز کند
ز آنکه شهباز نه تنها هنرش پرواز است
ورنه هر مرغ توانست که پرواز کند
کار هر بوالهوسی نیست دم از عشق زند
ساحر اینجا نتوان دعوی اعجاز کند
خواجه شو، بنده حرص و طمع و آز مباش
ای بسا فتنه که حرص و طمع و آز کند
تا دل از قید تعلق نشد آزاد چو سرو
خویشتن را نتوانست سرافراز کند
(صابر) این آن غزل نغز (غمام) است که گفت
«چون نسیم سحری پرده گل باز کند»
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.