۱۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۷

اگر فکر دل زاری نکردی
بعمر خویشتن، کاری نکردی

تو را از روز آزادی چه حاصل؟
که رحمی بر گرفتاری نکردی

نچینی گل ز باغ زندگانی
گر از پائی برون، خاری نکردی

ستمگر، بر سرت ز آن شد مسلط
که خود دفع ستمکاری نکردی

شدی مغرور روز روشنی چند
دگر فکر شب تاری نکردی

ز مردم هرگز آزادی نبینی
اگر بر مردم، آزاری نکردی

بود حال تو پیدا نزد (صابر)
به ظاهر گرچه اظهاری نکردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.