۹۴ بار خوانده شده

بند دوازدهم

ای شهیدی که نشاید غمت ازیاد رود
گرچه این خاک وجودم همه بر باد رود

ماجرای غمت ار بگذرد اندر آفاق
تا به افلاک همی ناله و فریاد رود

محض رفتن به جنان مایه ی شادی نبود
گر کسی سوی جنان با تو رود شاد رود

زان کنم این همه فریاد گه هرگز به جهان
نشنیدم به کسی این همه بیداد رود

دل زغم سوزد و شاد است از این سوز، آری
عشقت آنجا که رود تفرقه ز اضداد رود

در بهشتم غم بی آبی ات از دل نرود
گر رود خود نه گمانم که زبنیاد رود

آب از حنجر خشک تو چه فولاد چشید
تا به حشر آب غم از چشمه ی فولاد رود

خسروا، شمّه یی از عشق تو گر گویم فاش
شور شیرین زجهان از سر فرهاد رود

نشود تسلیه ی ماتمت الا، به حضور
این غم از جلوه ی رویت مگر از یاد رود

روز آخر همه را دیده به دست تو بود
گر چه با مغفرت و با کف پرزاد رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بند یازدهم
گوهر بعدی:بند سیزدهم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.