هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از بخت بد، دشمنان، و ناملایمات زندگی شکایت میکند و در عین حال به هنر و توانایی خود در شعرگویی افتخار میکند. او از خواجه و صاحب سخاوت درخواست کمک میکند و بر ارزش خود در میان شاعران تأکید دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده و ادبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد. همچنین ممکن است برخی از اصطلاحات و تشبیهات برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۳۲ - در مدح تاج الدین
ای فلک سوخته داده بر کف تاج
هیچ نیکی ز تو نداشته ماج
بخت نیکت چو بچه ماج دهان
در نهاده بآستان تو ماج
دل اعدات در تنوره غم
چو بخاکستر اندرون کوباج
رخ احباب تو طری چون گل
خوش و شیرینتر از گلاب و کلاج
چشم بد خواه تو خلیده بخار
هم بر آنسان که سیخ در تیماج
دولت از خاج گوش بنده تو
بنده را حلعه در کشیده بخاج
هر مرادی که داری اندر دل
بتو آید چو کوز در معلاج
آن رسیده بجان دشمن تو
که ز عریر علاء دین و قماج
منم آن شاعری که شعر منست
حب بی قیل و قال و بی مج و ماج
گفته من حلالزاده طبع
نبوم مرخسوک را بازاج
شعرائی کم آرزو کم قیمت
از در مصر تا حد طعماج
از همه شاعران منم افصح
همه را از منست بر سر تاج
همچو من شاعری بجد و بهزل
نیست در روم و خلخ و قیجاج
قدر من بنده خود بود مجهول
قدر دانی بدی بگیتی کاج
تا نهد فرق خار را از گل
بید را تا دهد تمیز ز کاج
نیست غیر از عطای خواجه دگر
درد فقر مرا دوا و علاج
صاحبا ایکه در سخا و سخن
بستانی ز معن و حسان باج
به سخا و بزرگواری خویش
نگذارم به دیگری محتاج
هیچ نیکی ز تو نداشته ماج
بخت نیکت چو بچه ماج دهان
در نهاده بآستان تو ماج
دل اعدات در تنوره غم
چو بخاکستر اندرون کوباج
رخ احباب تو طری چون گل
خوش و شیرینتر از گلاب و کلاج
چشم بد خواه تو خلیده بخار
هم بر آنسان که سیخ در تیماج
دولت از خاج گوش بنده تو
بنده را حلعه در کشیده بخاج
هر مرادی که داری اندر دل
بتو آید چو کوز در معلاج
آن رسیده بجان دشمن تو
که ز عریر علاء دین و قماج
منم آن شاعری که شعر منست
حب بی قیل و قال و بی مج و ماج
گفته من حلالزاده طبع
نبوم مرخسوک را بازاج
شعرائی کم آرزو کم قیمت
از در مصر تا حد طعماج
از همه شاعران منم افصح
همه را از منست بر سر تاج
همچو من شاعری بجد و بهزل
نیست در روم و خلخ و قیجاج
قدر من بنده خود بود مجهول
قدر دانی بدی بگیتی کاج
تا نهد فرق خار را از گل
بید را تا دهد تمیز ز کاج
نیست غیر از عطای خواجه دگر
درد فقر مرا دوا و علاج
صاحبا ایکه در سخا و سخن
بستانی ز معن و حسان باج
به سخا و بزرگواری خویش
نگذارم به دیگری محتاج
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱ - در مدح تاج الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳ - در مدح رکن الدین تمغاج خان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.