۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲ - در مدح دهقان سعدالدین

ای رخ و زلفت چنانک ماه بمشکین کمند
ساخته نظاره گاه بر سر سرو بلند

منظر ماه منیر از بر سرو سهی
طرفه و نادر بود خاصه بمشگین کمند

ای بت بادام چشم پسته دهان قند لب
در غم عشق تو نیست چاره این مستمند

ای که شبی تا بروز وعده وصلم دهی
وی که بنقلم نهی پسته و بادام و قند

کی چو دو لعل تو هست گر بدو نیمه کنی
از سر سرو سهی دانه نار خجند

کی چو دو جزع تو هست گر بقلم برکشی
زیر دو مشکین کمان نقش دو بادام کند

گونه رخسار تست آتش افروخته
خال سیاهت بر او سوخته تخم سپند

صبح گر از چشم بد بر تو گزندی رسد
خال و رخ تو ز دور دفع کنند آن گزند

هست پسند من آنک از تو بوم با نصیب
صحبت من بی نصاب بر تو بیاید پسند

چند من اندر پیت زار بگریم همی
طیره گری را تو زان گریه من خند خند

گریه من خنده شد چون بسعادت رسید
گنج هنر سعد دین از سفر اورجند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - در مدح اطهرالدین بن اشرف الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - در مدح دهقان میرعمید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.